شیعه معتقد است روایات زیادی در دست است که حضرت قصد قیام داشت و اگر مردم او را یاری میکردند، قیام میکرد، اما چون مردم از ایشان حمایت نکردند، برای حفظ اسلام و عدم تفرقه بین مسلمین سکوت کرد و از حق خود گذشت تا اسلام زنده بماند. در این مطلب به یکی از این روایات اشاره میکنیم:
«سليم بن قيس هلالى» میگوید: از «سلمان فارسى» شنیدم كه مىگفت: «من در آن مرضى كه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در آن رحلت كرد، در نزد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نشسته بودم، در اينحال فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) وارد شد، و چون ضعف جسمانی پدر را ديد گريه كرد، به نحوی که اشكهايش بر روى چهرهاش جارى شد».
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «سبب گريه تو چيست؟ فاطمه(سلاماللهعلیها) عرض كرد: مىترسم بعد از رحلت تو، خودم و فرزندانم محروم شوند، در اينحال اشك در چشمان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) حلقه زد، و فرمود: اى فاطمه، مگر نمىدانى كه ما اهل بيتى هستیم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيده است». آنگاه پيغمبر(صلیاللهعلیهوآله) مفصلا طريق خلقت اهل بيت و مقامات و درجات آنها را بيان مىفرمايند و مقامات و درجات حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) و مزايایى را كه خداوند به آن حضرت اختصاص داده است، و از جمله وجود يازده امام از نسل آن حضرت را كه آخرين آنها مهدى امت است، را بيان مىكند.
وصيت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به اميرالمومنين(علیهالسلام) و توصیه ایشان به صبر
سپس پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) رو به امیرالمومنین(علیهالسلام) کرد و فرمود: «اى برادر من، تو بعد از من زندگى مىكنى، و به زودى از ناحيه قريش، شدت و گرفتارى خواهى ديد، آنان براى شكستن تو، و درهم كوبيدن تو، و ستم نمودن بر تو، پشت به پشت يكديگر مىدهند. پس اگر تو يارانى بر عليه ايشان يافتى كه تو را یاری كنند، با قريش جهاد كن، و با کمک موافقين خود، مخالفين را برانداز و با آنها بجنگ؛ و اگر يارى نيافتى، صبر پيشه كن، و دست از جنگ بردار، و با دست خود، خود را در هلاكت نيافكن، چون نسبت تو با من مثل نسبت هارون است با موسى، و هارون براى تو الگوی خوبى است، چون قوم او، او را ضعيف شمردند و نزديك بود وى را بكشند».[1
از این روایت به خوبی میتوان علت سکوت امیرالمومنین(علیهالسلام) را فهمید، ایشان به علت عمل به دستور پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و به علت به وجود آمدن تفرقه و شکاف در میان جامعه نوپای اسلامی سکوت کرد، و از حق خود پذشت تا جامعه اسلامی بتواند به حیات خود ادامه دهد و منافقین و دشمنان اسلام نتوانند با استفاده از شرایط نامناسب موجود، اصل اسلام را از بین ببرند.
همچنین از اين روایت استفاده میشود مخالفين امیرالمومنین(علیهالسلام) و شتاب كنندگان برای سقيفه بنى ساعده، براى رسیدن به مقاصد خود از هيچ جنايتی دريغ نداشتند، گرچه منجر به قتل و ريختن خون قسمت عظيمى از مسلمانان شود، و گرچه اسلام و قرآن از بين برود، و اسم و اثرى از خدا و رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به جا نماند. به همین خاطر است که مىبينيم كه براى بيعت گرفتن از امیرالمومنین(علیهالسلام) و یاران اندک او كه در خانهی فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) به عنوان تحصن، متحصن شده بودند، يورش بردند، و خانهی حضرت را آتش زدند.
----------------------------------------------------------
پینوشت
[1]. شیخ صدوق، كمال الدّين، چاپ مؤسسة النّشر الإسلامى، ج 1، ص 262 تا ص 264؛ کتاب سليم بن قيس از ص 69 تا ص 79 با مختصر اختلافى در لفظ.
ویکی دیگر از نسبتهای ناروایی که اهل سنت با اسناد پوچ و بیمایه به علی بن ابیطالب(علیهالسلام) نسبت میدهند و ادعا میکنند، این است که حضرت حکومت و خلافت شیخین را پذیرفته و عملکرد آنها مورد تایید ایشان بوده و امیرالمومنین(علیهالسلام) در دوران خلافتشان، مشاور و یاور آنها بوده است. در حالی که این مساله کاملا اشتباه و خلاف واقع میباشد و حتی با منابع معتبر خود اهل سنت در تضاد است.
امیرالمومنین(علیهالسلام) نه تنها با سیره و عملکرد ابوبکر و عمر مخالف بود و آن را مورد تایید قرار نداده است، بلکه نسبت به خود شخصشان نیز از تعابیر و کلماتی استفاده میکند که نشان دهندهی شدت مخالفت و عدم مقبولیت آنان دارد.
نارضایتی امیرالمومنین(علیهالسلام) از خلفا در منابع اهل سنت
این مسأله را «حاکم نیشابوری» در صحیح خود که از معتبرترین و صحیحترین کتاب در نزد اهل سنت است آورده که عمر پس از وفات رسول خدا(صلیاللهعلیهواله) اینچنین میگوید: «ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم، شما دو نفر(علی و عباس) اعتقاد داشتيد كه او دروغگو، گناهكار، حيلهگر و خيانتكار است؛ پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيلهگر و گناهكار خوانديد».[1]
«ابن ابی شیبه» یکی از بزرگترین علمای اهل سنت نیز این چنین مینویسد: عمر گفت: «چون رسول خدا(صلیاللهعلیهواله) از دنيا رفت ابوبكر گفت: من ولی و جانشين پياميرم ؛ اما شما اعتقاد داشتيد كه ابو بكر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم؛ اما شما اعتقاد داشتيد كه من ظالم و فاجر هستم».[2]
نفرت و انزجار امیرالمومنین(علیهالسلام) از خلیفه دوم تا حدی بود که حتی از همنشینی با خلیفه دوم ابا داشت. به طوری که این مساله را نیز بخاری نقل میکند: «علی(علیهالسلام) كسی را پيش ابوبكر فرستاد كه پيش من بيا ولی هيچ با تو نياد. چون از همنشينی با عمر خوشش نمیآمد. وقتی ابوبكر آمد، علی(علیهالسلام) به او گفت: تو در باره حكومت بر ما استبداد كردی».[3]
به راستی چرا امیرالمومنین(علیهالسلام) نسبت به ابوبکر اینگونه خطاب میکند؟ مگر جناب خلیفه اول چگونه استبدادی در امر حکومت بر امیرالمومنین(علیهالسلام) روا داشتند که اینگونه مورد سرزنش قرار میگیرد؟
رد سیره خلیفه اول و دوم توسط امیرالمومنین(علیهالسلام(
سیره و روش خلیفه اول و دوم آنقدر از سیره رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهواله) و کتاب خدا دور بود که وقتی در قضيه شوراى شش نفره، سه بار به حضرت پيشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سيره شيخين مطرح مىشود، حضرت با قاطعيت تمام رد نموده و معيار و ملاك حكومت خود را فقط كتاب خدا و سنّت پيامبر معرفی مینماید. این جریان بدین شرح است:
عبد الرحمن بن عوف با علی(علیهالسلام) به طور خصوصی به گفتگو نشست، پس گفت: تو را در مورد خودمان به خدا قسم میدهم که آيا در بين ما به کتاب خدا و سنت رسول او و روش ابو بکر و عمر عمل میکنی؟ علی(علیهالسلام) فرمود: کتاب خدا و سنت پيامبر او تا میپذیرم، ولی سنت شیخین را نه. پس با عثمان خلوت کرده و به او نيز همين را گفت اما او پاسخ داد: برای شما تضمين میکنم که به کتاب خدا و سنت پيامبر او و روش ابو بکر و عمر عمل نمايم. دوباره با علی خلوت کرده و کلام اول را تکرار کرد، اما حضرت مانند دفعهی قبل به او پاسخ داد؛ و سپس فرمودند : با کتاب خدا و سنت پيامبرش به نظر هيچکس احتياج پيدا نمیکنيم. تو میکوشی که خلافت را از من دور کنی (و گرنه سيره ابوبکر و عمر را شرط نمیکردی). پس دوباره به نزد عثمان رفته و همان کلام را تکرار کرد؛ پس همان جواب اول را داد؛ او نيز با عثمان بيعت کرد.[4]
بنابراین باید از برادران اهل سنت سوال کرد که با تمام این مدارک صحیح و بدون خدشه چه طور و با کدام سند و مدرکی، ادعا میکنند که عملکرد شیخین مورد تایید امیرالمومنین بوده است. و اگر هم حضرت در مسائل جاری حکومت به خلفا مشورت میداد، به خاطر صلاح جامعه و حکومت اسلامی بود، همچنان که 25 سال در کنج خانه خود سکوت کرد و با قاتلین همسرش هیچ برخوردی نکرد، تا حیات نهال نوپای اسلام به مخاطره نیافتد.
-------------------------------------------------------------
پینوشت
[1]. متن حدیث:« فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ9قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ9وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا». صحيح مسلم، ج3، ص1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ.
[2].متن حدیث:« فلما قبض رسول الله9قال أبو بكر أنا ولي رسول الله9بعده ... وأنتما تزعمان أنه فيها ظالم فاجر ... ثم وليتها بعد أبي بكر سنتين من إمارتي... وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر ...». المصنف في الأحاديث والآثار ، ابن أبي شيبه، ج5، ص 469 ، ح9772.
[3]. متن حدیث:« فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ ... وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ». صحيح البخاري، ج4، ص1549، ح3998، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب غَزْوَةِ خَيْبَرَ.
[4]. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج1، ص560؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 162؛أسد الغابة، ج 4، ص 32؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 297،؛ تاريخ ابن خلدون ق1، ابن خلدون، ج 2 ص 126؛ والشافي في الامامة، ج 4، ص 209؛ شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج 1 ص 188، ج 9 ص 53، ج 10 ص 245 .