وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
«سوره مبارکه انفال آیه41»
نکته اول: تعبیرات قرآنی در مورد واجبات متفاوت است مثلاً در وجوب صلاه تعبیر به اقامه و در زکات تعبیر به ایتاء و در حج تعبیر به لام شده وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ... یعنی برگردن وذمه مردم است حج خانه خدا ،اما در خمس تعبیر به وَاعْلَمُواْ شده که دلیل بر شدت اهتمام خداوند به مسئله خمس شده که سزاوار است هر مسلماني بداند وایمان آوردو عمل کند.دیگر آنکه خمس را به خودش نسبت داده فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ و..... بگذریم از ظرافتها ودقتهای زیادی که در این آیه نهفته است لذا وجوب اصل خمس مانند نماز و روزه از ضروریات دین است و هیچ شكي در این زمینه بین شیعه و اهل سنت نیست.و منکر اصل وجوب خمس در حقیقت منکر ضروری دین است که مستلزم انکار اصل نبوت است که نتیجه انکار نبوت مستلزم کفر شخص می شود.البته در متعلق خمس و همچنین در مصرف آن نظریات متفاوتی مطرح شده است.(المغنی ابن قدامه ج7ص 297،بدایه المجتهد ج1 ص407 ،تحریرالوسیله ج2ص17)
نکته دوم:مراد از مَا غَنِمْتُم در آیه هر آنچه که انسان از آن استفاده می کند وسود می برد راشامل می شود بعبارت دیگر مطلق فائده ونفع متعلق خمس می باشد. وبه خاطر همین معنا به گوسفند غنم می گویند به اعتبار کثرت فوائد و عمومیت منافع گوسفند،به طوری که از تمام اجزا این حیوان استفاده می شود.تایید این معنا در کلمات اهل لغت به چشم می خورد.
الف). الغُنْمُ: الفوز بالشيء في غير مشقة(غنم رسیدن به چیزی بدون مشقت و زحمت)كتاب العين، خلیل بن احمد فراهیدی،ج4،ص426
ب). الغنم بالضمّ، و المغنم و الغنيمة في اللغة: ما يصيبه الإنسان و يناله و يظفر به من غير مشقّة(آنچه که انسان بدون زحمت به آن دست می یابد) القاموس المحيط، محمد بن يعقوب فيروز آبادى، ج4 ص 123
ج). الغين و النون و الميم و النون أصلٌ صحيح واحد يدلُ على إفادة شىءٍ لم يُملَك من قبل، ثم يختصّ به ما أُخِذ من مال المشركين بقَهْرٍ و غَلَبة....لعل اشتقاق الغنم من هذا.معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس،ج4،ص397..
د). الغنم معروف، قال: (ومن البقر والغنم حرمنا عليهم شحومهما(والغنم: إصابته والظفر به ثم استعمل في كل مظفور به من جهة العدى وغيرهم قال واعلموا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ- فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ......
غنم:رسیدن ودست یافتن برچیزی واستعمال شده در هر آنچه که انسان به آن دست می یابد از از جهت قهر و غلبه و یا راه دیگر.المفردات فی غریب القرآن_راغب اصفهانی ص 378.
و).غَنِمْتُ: الشَّيءَ (أَغْنَمُهُ) (غُنْماً) أَصَبْتُهُ (غَنِيمَةً) و (مَغْنماً) و الْجَمْعُ (الْغَنَائِمُ) و (الْمَغَانِمُ) و (الغُنْمُ بالغُرْمِ) أَيْ مُقَابَلٌ بِهِ فَكَمَا أَنَّ الْمَالِكَ يَخْتَصُّ (بِالْغُنْمِ) وَ لَا يُشَارِكُهُ فِيهِ أَحَدٌ فَكَذلِكَ يَتَحمَّلُ الْغُرْمَ وَ لَا يَتَحَمَّلُ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هذَا مَعْنَى قَوْلِهِم (الغُرْمُ مَجبُورٌ بِالْغُنْمِ(المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، فيومى، احمد بن محمد،ج2، ص455
«غُنم» را مقابل«غُرم» گرفته؛ «غرم» یعنی مطلق ضرر، «غُنم» یعنی مطلق غنیمت.
با توجه به این شواهد متعلق خمس منحصر در غنیمت جنگی نیست گرچه غنیمت جنگی هم یکی از مصادیق خمس مي باشد و با توجه به معنای یاد شده می باشد.همینطورکه درآيه94 سوره نساء«فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَة» مراد غنیمت های جنگی نیست.
چرا قرآن می فرماید كه غنيمت هاي فراوان نزد خداست.موارد هفت گانه ای که شیعه آنها را متعلق خمس می داند با دقت می توان معنای ذکر شده (مطلق الفائده ) را دریافت کرد.
اکثر قریب به اتفاق فقها منظور از «ما غَنِمْتُمْ» را مطلق غنیمت و اموال مکتسبه بیان کردهاند. چه غنیمت جنگی باشد، چه غیر جنگی، از شیخ طوسی تا برسد به محقق نراقی،صاحب حدائق، حاج آقا رضا همدانی، آقای خویی، آقای میلانی، آیت الله بروجردی، همه اینها غنیمت را مطلق فائده میدانند.
دلیل اهل سنّت چند مطلب است:
1.آیه در جنگ بدر نازل شده و مراد از غنیمت، غنائم جنگى است.
پاسخ:اگرمنظوراز «غنمتم» تنها غنائم جنگى بود، مىبایست بگوید: «غنمتم من الحرب» نه آنكه بگوید: «غنمتم من شىء» به علاوه اگر بخواهیم به مورد نزول آیه كه جنگ است توجّه كنیم و بگوییم مراد از غنیمت، غنائم جنگى است، پس باید خمس، تنها در غنائم جنگ بدر باشد، نه دیگر جنگها، در حالى كه هیچ كس حكم خمس را مخصوص جنگ بدر ندانسته است.
در قرآن نمونههاى زیادى داریم كه به مناسبت خاصى قانونى صادر شده، امّا آن قانون در همه جا جارى مىگردد. مثلاً قرآن در مورد شیر دادن دایه مىفرماید: «لا تكلّف نفس الا وسعها» یعنى جز به مقدار توان به كسى تكلیف نمىشود. لكن این موضوع به صورت یك اصل و قانون كلى در همه جا ملاك و معیار قرار مىگیرد، به گونهاى كه شرط هر تكلیفى قدرت بر انجام آن است. راستى اگر بنا باشد آیات قرآن تنها در موارد نزولش مصداق داشته باشد هرگز كتابى جاودان و جهانى براى همه نسلها و عصرها نخواهد بود، بلكه كتاب تاریخى خواهد شد كه زمان مصرفش گذشته است.
بر فرض كه این آیه مربوط به خمس غنائم جنگى باشد، ما از روایات، خمس سایر موارد را به دست مىآوریم. زیرا قرآن مىفرماید: «ما اتاكم الرّسول فخذوه» هر چه را پیامبر براى شما آورد بگیرید و عمل كنید. بنابراین سند ما تنها قرآن نیست، بلكه سنّت رسول خدا نیز هست. مثلاً در قرآن آمده كه طواف واجب است، امّا تعداد طواف در قرآن نیامده و ما آن را از حدیث فرا مىگیریم. در قرآن فرمان به اقامه نماز صادر شده، امّا تعداد ركعات در قرآن نیامده كه ما آن را از سخنان پیامبر به دست آوردهایم.هیچ مانعى ندارد كه خمس غنائم جنگى در قرآن و خمس سایر درآمدها در روایات مطرح شده باشد.همان گونه كه اهل سنّت بخاطر روایات، در سود گنج و معدن، خمس را واجب مىدانند. در حدیث مىخوانیم كه امام صادق علیه السلام در ذیل آیه خمس فرمودند: «هى واللّه الافادة یوماً بیوم» سوگند به خدا كه مراد آیه، خمس درآمدهاى روزمرّه مردم است.
2.گاهى مىگویند: اگر خمس بر هر درآمدى واجب است پس چرا خلفا و سلاطین آن را نمىگرفتند؟
در پاسخ باید گفت: حجّت ما كلام خدا و سنّت رسول اوست و ما هیچ دلیلى نداریم كه رفتار دیگران براى ما ملاك باشد. اگر در تاریخ خلفا نشانى از گرفتن خمس نیست، امّا در تاریخ رسول خدا و ائمه اهل بیت نشانههاى فراوانى از خمس هست. در نامههایى كه پیامبر اكرم (به قبائل و سران مىنوشتند سخن از خمس است در حالى كه در آن مناطق جنگى نبود كه بگوئیم مراد خمس غنائم جنگى است.
3.گاهى مىگویند: اگر هر درآمدى خمس دارد، چرا كلمه «غنمتم» بكار رفت كه افكار به سوى درآمدهاى جنگى معطوف شود؟
پاسخ آن است كه چون جایگاه نزول آیه جنگ بود باید تعبیرى بكار رود كه مورد نزول را به طور شفاف روشن كند.